پسر طلای منپسر طلای من، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 41 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 42 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

زندگی نوشت های یک مامان

ضربه های پایین پسرم

از دیروز حس کردم چرخیدی.اول ذوق کردم که داره سرت میاد پایین اما وقتی دیدم داری به مثانه ام ضربه میزنی فهمیدم پاهات پا ینه.نگرانت شدم مامانی خیلی پایین ضربه میزدی اینقدر که با خودم میگفتم الانه که دست و پات بزنه بیرون. امروز با زنداییت حرف زدم قرار شد زنگ بزنه بیمارستانشون از ماما بپرسه که گفت ماما گفته اگه مامان عفونت نداشته باشه معمولا طبیعیه.حالا قرار شد زندایی تا یه ساعت دیگه بیاد دنبال مامان تا با هم برن پیش ماما و از روی شکم معاینه کنه برا موقعیت شما. مامانی مراقب خودت باش و به موقع دنیا بیا.لطفا بازم بچرخ و پاهات رو بده بالا تا خیال مامان راحت بشه.   ...
28 مهر 1393

دندون قهرمان مامان

بالاخره مامان با کلی تحقیق و تفحص درباره عصب کشی در بارداری به این نتیجه رسید که باید بره و دندونش رو عصب کشی کنه چون احتمال اینکه این دندون در ماه های آخر کار دست مامان بده و نگرانیش رو افزایش بده بیشتره و هر چی بیشتر بمونه ضررش برای گل پسرش هم بیشتره. دکتر خودم که نامه داد برا دندون پزشکم. دندون پزشک هم دیشب زنگ زد و بین مریض کارم رو انجام داد تا هر چه زودتر انجام بشه و به هفته های دیگه نکشه.مامان درد زیادی کشید.آقای دندون پزشک به خاطر شما بیحسی رو کمتر از همیشه زد و حین خالی کردن دندون مامان عین مار به خودش پیچید و دکتر که این صحنه رو دید سریع به منشی گفت یه آمپول بیحسی دیگه به من  بده.اما خانم منشی مات و مبهوت به مامان نگاه میکرد...
8 مهر 1393
1